با حال ماجرا بچه مثبت شدن ما اونم به شدت بود
مامان غزلی که خیلیییی ساده شده بود و آرشین خانم رو هم خوشگل درسش کرده بود . دیشب آرشین دختر زیبایی شده بود . و مثل همیشه شیرین و شیطون
آرشین نانازمون که خیلییییییییی پوست و استخون شده بود از بس این فک و فامیلاشون چشمش میزنن این بچ مارو . مدام مریض میشه .
خلاصه یکساعت اول در باغ کاخ به خوش و بش های همیشگی گذشت پس از آن البته اصلا در مورد بنیاد صحبت نکردیم . نه مسخره بازی در آوردیم . نه دفاعیه صادر کردیم . نه کسی کنجکاوی کرد که اینجا اصلا چیکار میکونند .
ولی یه مطلبی مطرح شد . اونهم اینکه آخه ما اگه 300-400 هزارررررررررررر تومان پول داشتیم که نمیریختیم تو جیب اینا که . میرفتیم یه سفر قشم یا کیش ......عشق و صفا .
در حین گپ و گفتگوهای سیاسی بودیم که باغبونی کاخ با یه شالی اتو کشیده رو شونش اومد بپرسد چندتا چای میخوریم . مرجان بانو ( با قول خودشون از آموزشهای بنیاد استفاده نموده و پاسخ دادند :) ما منتظر یکی از دوستانمون هستیم 5-6 دقیقه دیگه میان. و سر 5-6 دقیقه چون حالش رو نداشتیم زورگی چای چندبار آب زده ی باغبون کاخ کرملین رو بخوریم راهی کافه شدیم
...........
آی عجب میزی نشستیم ..........